گروه تبلیغی سفیران تربیت

پیام های کوتاه

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۲۲ مطلب با موضوع «ادعیه روز های ماه مبارک رمضان» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ اجْعَلْ صِیامى فیهِ بِالشُّکْرِ وَ الْقَبُولِ عَلى ما تَرْضـاهُ وَ یَرْضـاهُ الرَّسُـولُ مُحْـکَـمَةً فُـرُوعُـهُ بِـالاُْصُـولِ بِحَقِّ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ الْحَمْـدُ للّه ِ رَبِّ الْعـالَـمینَ.
خدایا، روزه ام را امروز، مقرون به شکر و قبول قرار بده، آنگونه که تو مى پسندى و پیامبرت راضى است، آن سان که فروعش با اصول، استوار باشد، به حق سرورمان محمد صلى الله علیه و آله و دودمان پاکش. و سپاس و حمد، مخصوص خداى جهانیان است.
شرح دعا

طاعتى خداپسند

خدایا چنان کن که انجام کار

تو خشنود باشى و ما رستگار

قبلاً نیز گذشت، که ارزش طاعت، به «مقبول» شدن آن است.

تا پذیرفته نگردد، ارتقاء درجه نمى آورد، تا قبول نشود، ارج ندارد.

قبولى آن، با اخلاص و نیّت خوب و تقوا و تقیّد به «امر خدا» است.

و تقوا، جز در خط خدا بودن و مطیع فرمان گشتن و حرکت در «سبیل اللّه » و پرهیز از محرّمات الهى، نیست.

خداوند، روزه اى را ارزش نهاده و مى پذیرد، که در کنار پرهیز از خوردن و آشامیدن، پرهیز از گناه و بى تقوایى و آلودگى و غیبت و بدزبانى هم باشد. وگرنه، جز رنج و گرسنگى، ثمرى به بار نخواهد آورد.

شکر خدا نسبت به عبادتمان، همان قبول اوست. و قبولش، آنگاه است که «خداپسندانه» باشد.

وقتى خداپسند است که «پیامبر پسند» هم باشد. چرا که اطاعت پیامبر، اطاعت خداست، پس خشم و «رضاى رسول» نیز همان خشم و رضاى «اللّه » است. رسول خدا صلى الله علیه و آله جز براى خدا خشم نمى گرفت و جز آنچه را، خدا بپسندد، نمى پسندید.

زنى زبان به غیبت گشود، در حالى که روزه بود.

پیامبر فرمود: برو غذا بخور، دیگر روزه نیستى! روزه ات باطل شد.

آرى...روزه اى که مُهر «شکر و قبول» و رضاى خدا و رسول بر آن باشد، دور از غیبت و بهتان و دشنام و لغویّات و «گناهانِ زبانى» است.

«عقیده»، ریشه «عمل»

استوارى هر شاخه، به تنه درخت است. و قوام هر درخت، به قوّت ریشه اش.

در پیکره دیندارى انسان مؤمن، برخى امور، همچون ریشه و بنیان است، برخى به سان رو بنا و ساقه و میوه.

«ایمان»، اساس مسلمانى است. اگر در دل انسان، نسبت به «خدا» و «قیامت» و «وحى»، عقیده باشد و انسان از «باور درونى» برخوردار گردد، این ریشه، تنه استوار دیندارى را برافراشته مى دارد و بر این نهاد، شاخ و برگ هاى عبادت، تقوا، پاکى، پرهیز از حرام، کسب حلال، مروّت و عدالت، رعایت حقوق دیگران و ... مى روید .

در شناخت آنچه «اصل» و «فرع» است، باید دقت کرد و به تقویت ریشه پرداخت، تا تنه و ساقه و شاخه هم رشد کرده نیرومند گردد و میوه و ثمر و سایه دهد.

خداوند، سخن پاک را به درختى پاک تشبیه مى کند که ریشه استوارش در زمین و شاخ و برگ پربارش، بالنده و رو به آسمان است:

«اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فىِ السَّماء»[1] و قوام آن شاخ و برگ، به نیروى اساس و اصل است.

در روایات، برخى چیزها به مثابه ستون و پایه دین به حساب آمده است، از جمله «ولایت» که بدون ولاى اهل بیت و بدون پذیرش ولایت و حاکمیت حق و امامان، اعمال تباه مى شود و تلاشها در جهت انحرافى سوق مى یابد.

در بعضى کلمات، «آل محمّد» اساس به حساب آمده است.

کلام حضرت امیر چنین است: «هُم اَساسُ الدّین وَعِمادُ الیَقین»[2]

دودمان پیامبر، پایه دین و ستون یقین اند.

اگر پیوند با اهـل بیت و اطاعت از رهبرى حق باشد (که اصل و اساس است) امور دیگر نیز درست مى شود و اگر این «اصـل» استوار شود، «فرع»هاى دیگر نیز قوام مى یابد. وگرنه با ضعف ریشه، درخت ها خشکیده یا از جا کنده خواهد شد.

آرى...«ریشه بجا باد اگر برگ و برى مى رود.»

اگر «خداباورى» در دل انسان نباشد، انگیزه اى قوى براى عبادت و اطاعت و اجراى اوامر و نواهى نخواهد بود. پس باید در تقویت و تحکیم آن اصل کوشید و بذر ایمان را در دلها کاشت و روح معنویّت را در کالبدها دمید.

این آرزو و خواسته نیز، در سایه عنایت الهى فراهم مى آید.

در دعاى «مکارم الاخلاق»، امام سجاد علیه السلاماز خدا مى خواهد:

«خدایا... ایمانم را به مرز کاملترین ایمان برسان، یقینم را به مرحله برترین یقین برسان و نیّتم را به مرز بهترین نیّات منتهى ساز و عملم را بهترین عملها قرار بده.»[3]

«ایمان»، «یقین»، «نیّت» و...«عمل»، سیرى خاص را طى مى کند و ایمان، در نهایت به عمل مى رسد، یعنى همان استحکام «فروع» در سایه تقویتِ «اصول».

وداع با رمضان

اینک، در پایانِ خط طواف، بر گرد خانه عشقیم،

خانه عشقى که کانون آن، محبت خداست،

و آرایش آن، طاعت و تقوا، و طهارت و عبادت،

و فرش آن، بندگى است،

و طعامش، معنویّتِ «ذکر» و مائده «قرآن».

اینک، ماه رمضان را پشت سر مى گذاریم.

گرچه آنگونه که شاید و باید، از این سفره رزق الهى و خوان گسترده نعمت پروردگار، توشه نگرفتیم، و غافلانه از کنار این «روزهاى خدا» گذشتیم و خدا را آنگونه که سزاوار «ربوبیّت» اوست، «عبودیّت» نکردیم. ولى چشم دلمان به گوشه اى از عنایت اوست.

بیابان هاى وسیع گناهمان، امیدوار ابرهاى رحمت و باران هاى مغفرتِ اوست.

رمضان به پایان مى رسد، ولى ما در آغاز بندگى هستیم.

امید است که از «کلاس رمضان» دست خالى برنگردیم.

در پایان، با امام سجاد علیه السلام همنوا مى شویم:

امام زین العابدین علیه السلام، در وداع «ماه رمضان»[4] با این ماه، خداحافظى مى کند. وداع کسى که فراق رمضان بر او سخت و ناگوار است و رفتنش غمبار و وحشت آور است و به رمضان درود و سلام مى دهد.

در سلام خداحافظى و بدرود مى گوید:

«سلام و بدرود، اى رمضان، اى ماه بزرگ خدایى،

سلام برتو، اى عید اولیاء اللّه ،

سلام برتو، اى بهترین اوقات و بهترین ماهها و ساعتها،

سلام برتو، اى رمضان، که آرزوها را به هدف نزدیک مى کردى،

سلام بر رمضان، که در این ماه، چه بسیار، از آتش دوزخ، رستند،

سلام بر رمضان، که سراسر سلام بود.

سلام بر رمضان، که با برکت بر ما وارد شدى، و آلودگى گناهان را زدودى.

سلام بر رمضان، اى موهبت خدا...اى ماه اشتیاق!

سلام بر رمضان...

خدایا...بر محمد و آلش درود فرست و آنچنان کن که وقتى رمضان از ما رخت بربست، ما را از خطاها برهانى و با خروج این ماه، ما را از گناهان خارج سازى...

خدایا، عید فطر را براى ما شادى آفرین قرار بده و آن را بهترین روزى قرار بده که عفو تو را طلب کرده و گناه خویش را پاک کرده باشیم...



[1] ـ ابراهیم، آیه 24.

[2] ـ نهج البلاغه، خطبه 2.

[3] ـ صحیفه سجادیه، دعاى 20 بلّغ بِایمانى اَکملَ الإیمان....

[4] ـ صحیفه سجادیه، دعاى 45.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ غَشِّنى فـیهِ بِالرَّحْـمَةِ وَ ارْزُقْنى فیهِ التَّوْفیقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبى مِنْ غَیاهِبِ التُّهَمَةِ یـا رَحیماً بِعِبـادِهِ الْمُؤْمِنـینَ.
خدایا امروز، سراپاى وجودم را با رحمت، بپوشان، و توفیق و حفظ از گناه را روزیم کن، و قلبم را از تاریکیهاى اتهام، پاک گردان، اى مهربان نسبت به بندگان مؤمنش.
شرح دعا

غرق در دریاى رحمت خدا


بنده مسکین ما، بیا به دربار ما

تا که شوى منعم از دولت بیدار ما

منم خریدار تو، بیا پناهت دهم

رد نکنم هرکه شد، ز دل خریدار ما

غرق گناهى بیا، بر در ما توبه کن

شامل حالت شود، رحمت سرشار ما

عهد شکستى بیا، هر آنچه هستى بیا

خودم قبولت کنم، نمى شوى خوار ما

اگرچه شرمنده اى، زجرم و تقصیر ما

در صف مستغفرین بیا به بازار ما

غرق گنه! ناامید مشو ز درگاه ما

که عفو کردن بود، در همه دم کار ما

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

بیا بهشتت دهم، مرو تو در نار ما

در دل شب خیز و ریز، قطره اشگى ز چشم

که دوست دارم کند، گریه گنهکار ما

خواهم اگر بگذرم، از همه عاصیان

کیست که چون و چرا، کند زکردار ما؟

* * *

ماه خیر و برکت، رو به پایان است.

خوشا آنکه در این ماه، قدمى رو به خداوند برداشت،

توبه اى کرد، ذکر و حالى داشت، سوز و گدازى داشت، دعاى نیمه شبى، ناله سحرگاهى! صداى زمزمه «یارب»ى، «خدایا»ئى، نواى ناب «تلاوت»! فغان خسته دلى، بانگ خوبِ «العفو»ى!...

خدایا! رحمت تو گسترده است،

ما را هم مشمول این رحمت قرار ده.

نه آنکه رحمتت، گوشه اى از زندگیمان را فرا گیرد،

نه آنکه، یک روز یا یک لحظه، مورد رحمتت باشیم،

نه ... نه، خداوندا، ما را غرق در دریاى رحمت خویش قرار ده.

ردایى از رحمت، بر سراسر وجودمان بپوشان.

* * *

خدایا ...

توفیقمان عطا کن، که بى توفیقى، بدعقوبتى است.

دیده و این همه خشک؟!

نَفَس و این همه سرد؟!

تو و این سنگدلى؟! من و این بى دردى؟!

نه، خدایا، نه... من از پوکى و پوچى و عبث، بیزارم.

زندگیم را سرشار از نیکى بگردان،

حیاتم را، قدم زدنى در «صراط مستقیم» به سوى خودت قرار ده، لحظه هاى عمرم را از نیکى و خیر، پربار بگردان.

توفیقم ده، «عصمت» عطایم کن.

خدایا، دل و دیده ام، قلب و جانم، در معرض خطرهاست:

وسوسه هاى شیطانى، تدلیسهاى ابلیس، ریاها، خودنماییها، فخرفروشیها، غرورها، خودپسندیها.

خدایا... دامهاى شیطان در سر راهم نهاده شده است.

بصیرتى باید، تا دام ها و دانه ها را ببینم و فریب دام و دانه نخوریم.

«عصمت»ى باید، تا قلب و فکرم، از گناه و عصیان، مصون باشد.

«تقوا»یى لازم است، به عنوان یک عامل حفاظت و باز دارنده، تا در سراشیبى هاى سقوط و در زلزله هاى هبوط شرف، نگهبانمان باشد.

اگر «نفس امّاره» را مهار نکنیم،

اگر «غرایز شهوانى» از کنترلمان خارج شود،

اگر «دنیازدگى» به سراغمان آید، اگر...

خدایا، خدایا، چه دامهایى، چه پرتگاهى!

از تو «توفیق» و «عصمت» خواسته ایم.

* * *

خدایا... قلبمان را به تو مى سپاریم،

این قلب را که گناه، آلوده و تیره اش مى کند، تهمت زدن به دیگران، آکنده از کینه و بدبینى اش مى کند، بدبینى، تاریکش مى سازد، بدخواهى، برظلمتش مى افزاید، سوءظن درباره دیگران، کانون فتنه و فسادش مى کند.

خدایا... اگر جسممان به «پاکیزگى» نیاز دارد، جانمان به «پاکى» بیشتر نیازمند است.

اگر بدنمان تطهیر لازم دارد، روحمان طهارت بیشترى مى خواهد.

و این در دست توست، اى پروردگار،

که تو پاک کننده جانها و مطِهّر دلهایى،

تو، خود پاکى، و پاکى را دوست مى دارى و پاکان، اولیاى تو هستند.

خدایا... در «طهارت قلب»، به تو محتاجیم، حاجتمان را برآور،

ـ اى قاضى الحاجات!...ـ

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ وَفِّرْ حَظّى فیهِ مِنَ النَّوافِلِ وَ أَکْرِمْـنى فیـهِ بِاِحْـضـارِ الْمَسـائِلِ وَ قَرِّبْ فیهِ وَسیلَتى اِلَیْکَ مِنْ بَیْنِ الْوَسائِلِ یـا مَنْ لا یَشْـغَلُهُ اِلْحـاحُ الْمُـلِحّـینَ.
خدایا در این روز، بهره ام را از مستحبات، افزون گردان، و مرا با حاضر کردن خواسته ها، گرامى بدار، و از میان وسایل، وسیله رسیدنم به حضورت را، نزدیک گردان، اى که پافشارىِ اصرارکنندگان، بازش نمى دارد ومشغولش نمى کند.
شرح دعا

اگر لذّتِ ترک لذّت بدانى...

«گرچه ره تاریک است،

و پر از وسوسه شیطانى است،

لیک...خورشید هدایت با توست

گام «اخلاص» تو را مى باید، تا به منزل برسى.

کوله بارى بردار،

زاد و رهتوشه اى از «صبر» و «یقین»

زرِهى از «تقوا»

مشعلى از «ایمان»

راه...جز با قدم «صدق» نمى گردد طى.»[1]

* * *

«نوافل»، جمع نافله است.

نافله، از ریشه لغوى «نَفل»، به معناى زیادى و افزایش است.

«انفال» هم، یعنى ثروتها و نعمتهاى عمومى که خداوند براى امّت اسلامى و همگان، زیاد کرده است.

«نوافل» یعنى نمازهاى مستحبى، که زیاده از واجبات و فرایض است.

هر عمل خوب و مستحبّى که انجامش واجب و الزامى نباشد و بالاتر از حدّ تکلیف الزامى باشد، «نوافل» است.

بهره اى که انسان از انجام کارهاى استحبابى و فوق برنامه مى برد، در جهت حفظ بیشتر واجبات است.

وقتى کسى بیش از مقدار واجبات، تکالیفى را هم که الزامى نیست ولى انجامش خوب است انجام دهد، این نشان دهنده علاقه و کشش او به طاعات و حسنات است، به نحوى که حتى خارج از تکلیف شرعى واجب، محبّت صالحات، او را به عمل نیک وامى دارد.

وقتى کارگر و کارمندى خارج از ساعت ادارى هم «فوق العاده» کار مى کند، نشان میزان علاقه او به کار است، که حتّى در چهار چوب شرح وظایف ادارى و کارى، خود را محدود نمى کند.

انجام نوافل و مستحبّات نیز اینگونه است. کشش «عبد» را به سوى خدا و علاقه او را به عبادت نشان مى دهد و مى رساند که این مؤمن، در طاعت، اکتفا به حدّ الزامى شرعى نمى کند.

به یک تعبیر مى توان گفت: مستحبات و نوافل، نگهبان واجبات است. و آنکه غیر از واجبات هیچ عمل مستحبّى انجام ندهد، امکان خلل و لطمه در واجباتش هم وجود دارد.

انجام مستحبات، چون از روى علاقه است نورانیّتى خاص مى آورد.

وقتى نماز شب بخوانید، یا روزه مستحبّى بگیرید، یا صدقه استحبابى و انفاقات، انجام دهید، وضوى مستحبّى بگیرید، نافله هاى شبانه روزى بخوانید، 
احساس مى کنید زمینه پاکى دل و تقواى قلب بیشترى پیدا کرده اید.

این است بهره مستحبّات و «حظّ نوافل»، که از خداوند خواسته ایم در این ماه و این روز، بهره ما را از «نوافل»، فراوان بگرداند.

به «خواسته ها» رسیدن

کرامت، در آنست که انسان به خواسته هایش برسد.

«مسائل» انسان، اگر برآورده نشود، و اهداف انسانى بشر، اگر تحقّق نیابد، نوعى وازدگى و سستى و تهاون پیش مى آید.

آنچه را «مى خواهیم»، باید در طلبش بکوشیم، تا به آن برسیم. از خداوند خواسته ایم که با احضار آن خواسته ها، ما را مورد اکرام و گرامیداشت قرار دهد و ما را در رسیدن به نیازها و خواسته هایمان توفیق دهد.

در اینجا «وسیله» هم لازم است.

راه به سوى خدا، به اندازه شمار همه افراد است:

(اَلطُّرُقُ اِلَى اللّه ِ بِعَدَدِ نُفُوسِ الخَلائِق)

ولى از کدام راه باید رفت که زودتر رسید؟!

کدام وسیله، ما را به خدا، نزدیک تر مى کند؟

«شهادت، یک راه میان بر است که انسان را به خدا مى رساند». پس، شهادت هم، یک «وسیله» است براى «قرب».

قرب به خدا، هدف است.

از طریق عمل صالح و تقوا مى توان به خدا رسید. نیز، از طریق ایثار و گذشتن از مال و جان!

بیراهه رفتنها، دور افتادنها، از قافله عقب ماندنها، به خواب رفتنها، همه آفت سلوک است. باید راه راست رفت. نزدیکترین راه، «صراط مستقیم» است. همچنان که نزدیک ترین فاصله میان دو نقطه را «خط مستقیم» گویند.

«کاروان رفته و ما، مانده ز راه

گرد این قافله را مى بینیم

«وادى ایمن» و منزلگه دوست

گرچه دور است، ولى

این قدر هست که بانگ جرسى مى آید.

راه باید افتاد!...»[2]

امّا اینگونه نیست که هرکس به راه افتد، برسد!.

به قول خواجه عبداللّه انصارى، در تفسیر ادبى آیه «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»:[3]

«نه هرکه «راه» را دید، در راه برفت. و نه هرکه رفت، به مقصد رسید!

بسا کس که شنید و ندید، و بسا کس که دید و نشناخت،

و بسا کس که شناخت و...نیافت!

بسا پیر مناجاتى، که از مرکب فرو مانَد،

بسا یار خراباتى، که زین، بر شیر نر بندد.»


درسى از خداشناسى

خداوند، نداى این همه بندگان را در هرجا مى شنود،

و دعاى همه را، به هر زبانى سمیع و مجیب است،

امّا پاسخ یک دعا و ندا، او را از دیگر نیازها و رازها و دعاها باز نمى دارد.

این از ضعف ماست که اگر به کارى مى پردازیم، از کارهاى دیگر باز مى مانیم. اگر گوش به صدایى مى دهیم، صداهاى دیگر را نمى شنویم. اگر توجّهمان به چیزى جلب مى شود، از چیزهاى دیگر غافل مى شویم. چرا که ما محدودیم و ناتوان.

امّا...خداوند، نامحدود است و توانا. اصرار و ندا و مناجات این همه بندگان، در هر لحظه از لحظات، او را مشغول نمى کند:

یا مَنْ لایَشْغَلُهُ اِلحاحُ المُلِحّین.

در قیامت کبرى هم چنین است، در رسیدگى به حساب بندگان.

راوى از امام على علیه السلام مى پرسد: خداوند در قیامت، این همه بندگان را چگونه مى تواند محاسبه کند؟

امام پاسخ مى دهد: همچنانکه در دنیا روزى شان مى دهد و رزق دادن به بعضى، مانع از رزق دادن دیگران نمى گردد.[4]

آرى... خدا شنوا و بیناست. از میان این همه شور و غوغاى نیایشگران، صداى همه را مى شنود و نداى همه را پاسخ مى گوید.

در دعاى «جوشن کبیر»، بند (99) مى خوانیم:

«اى خدایى که شنیدنى او را از شنیدن دیگر مشغول نمى کند،

اى خدایى که کارى، او را از کار دیگر باز نمى دارد،

اى خدایى که سخنى، او را از سخن دیگر باز نمى دارد،

اى خدایى که سؤالى، او را از سؤال دیگر، به اشتباه نمى اندازد،

اى خدایى که چیزى، او را حاجب از چیز دیگر نیست.

از خدایى که اصرار اصرارکنندگان، او را ملول و ناراحت نمى کند...»

آرى ... خـدا لطیف و خبیر است.

سمیع و بصیر است.

مجیب الدعوات و قادر و تواناست...



[1] ـ از نویسنده.

[2] ـ از نویسنده.

[3] ـ در تفسیر کشف الأسرار.

[4] ـ قد سُئل: کیف یُحاسِبُ اللّه ُ الخلقَ على کَثرتِهم؟ قال: کما یَرزُقُهم على کثرتِهِم نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت 300.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَیِّرْ اُمُورى فیهِ مِنَ الْعُسْرِ اِلَى الْیُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعاذیرى وَ حُطَّ عَنّىِ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ یـا رَؤُفـاً بِعِـبادِهِ الصّـالِحـینَ.
خدایا در این ماه، فضیلت شب قدر را روزیم کن، و کارهایم را از سختى به آسانى برگردان، و پوزشهایم را بپذیر و گناهان و وِزرهایم را بریز، اى خداى مهربان نسبت به بندگان صالح خویش.
شرح دعا

در کمین لحظه هاى نورانى

سعدى گفته است:

«شبها اگر همه «قدر» بودى، شبِ قدر، بى قدر بودى.»[1]

پس، برقى مى جهد، خورشیدى مى تابد، چهره افقِ دلها و اندیشه ها، روشن مى شود، و جلوه الهى، یک لحظه، بر «زمان» مى تابد.

باید آن «لحظه نورانى» را درک کرد. لحظه اى که داراى فضیلت بسیار است. شبى که از هزار ماه برتر است، «لیلة القدر»ى که در اثر انتباه، هشیارى، بصیرت، خودآگاهى، زمان آگاهى و...بسیار سرنوشت ساز است و سرنوشت و مقدّرات مردم، در شب قدر، معیّن و معلوم مى گردد.

مگر اقبال، چندبار به در خانه انسان مى آید؟

مگر در سال، چند شب قدر و سرنوشت آفرین داریم؟!

مگر چه قدر فرصت طلایى و استثنایى فراهم مى شود که خدا تصمیم مى گیرد که رحمت عام و کرم گسترده خود را شامل حال بندگان کند؟!

شبى که فرشتگان، فوج فوج، از آسمان فرود مى آیند، و حامل رحمت الهى و برکات آسمانى و خیرات فراوان و فیض هاى سرشارند، شبى که قلب ماه رمضان است.[2]

حیف است که ماه رمضان بگذرد، و بى بهره بمانى و در ماه رمضان، از فیض شب قدر، محروم باشى.

حیف اگر در شب قدر، «قدر» خود نشناسى...

شب قدر، مشعلى است فراراه. طوفانهایى هم مى وزد.

این چراغ افروخته در رهگذر باد، اگر مورد غفلت قرار گیرد، برقش خاموش مى شود و آن «لحظه نورانى» که در کمینش بودى، گم مى شود و باز در ظلمت هاى «گناه» و «خودپرستى» و «روزمرّگى» و «غفلت» و «نفس امّاره» و... ـ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ ـ

امّا اگر چشم بصیرت دل را به روى آن نورانیت «لیله القدر» گشوده باشى، شبت، روشن تر از روز خواهد شد و لحظه هاى ساکتت، گویاى هزاران نجواى عاشقانه...

فقط «تنبّه» لازم است و بیدار دلى و هشیارى!

به قول خواجه عبداللّه انصارى: ـ در مقالات ـ

«تجلّى حق، ناگاه آید، امّا...بر دل آگاه آید.»

به فرموده پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

«شَهرُ رَمَضان سَیِّدُ الشُّهُورِ وَلَیلَةُ القَدرِ سَیِّدَةُ اللَّیالى.»[3]

ماه رمضان سرور ماههاست و شب قدر، سرور شب ها.

هرکه آیین سرورى و سالارى و قرب خدا جوید نباید غافلانه عمر بگذراند.

براى درک فضیلت لیلة القدر، بصیرت و هشیارى و مراقبت لازم است، تا به فضلهاى این ایّام و لیالى دست یافت. توفیق براى «توبه»، خود یکى از بزرگترین فضیلتهاى این ماه مقدّس است.

گذار از «مشکلات» به «آسانیها»

این خواسته دوّم ماست:

رسیدن از «عُسر»، به «یُسر»، از «شدّت» به «فرج»، از «مشکلات» به «آسانیها».

و این کار خداست که پس از تحمّل سختیها، مؤمن را به راحت و آسایش برساند، و پس از گذراندن ایام «محنت»، به روزگار «نعمت» برساند، و در دل «شداید»، برایش فرجى بیافریند. و جریان کلّى سیر و صیرورت و «شدن» مسلمان و کارهایش را، رو به آسانى و نجات قرار دهد.

و...البتّه که قدر «یسر» را، سختى کشیده مى داند.

و...«قدرعافیت، کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید».

و قدر سلامتى را کسى مى شناسد که مدّتى رنج بیمارى و انزواى بیمارستان و درد و تب و غم و اندوه را به جان خریده باشد.

فَإنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً...»[4]

آرى...هرجا که گنج هست، رنج هست، و آنجا که درّ شاهوار است، نهنگ مردمخوار است...

«قبول عذر و ریزش گناه»

گناه، بار سنگینى است به دوش گنهکار.

«وِزر»، همان بار سنگین گناه است.

«ذنب»، دنباله ها و پیامدهاى اعمال سوء و عواقب معصیت است.

آنچه بال پروازمان را مى شکند و پاى حرکتمان را باز مى دارد و توان عروج و صعود را از ما مى گیرد، این بارهاى سنگین است.

آنکه زیر این بار مانده، توفیق عمل صالح کمتر مى یابد.

آنکه گنهکار است، احساس سنگینى و درماندگى مى کند.

معصیتکار، پاى خود را به «زمین» بسته مى بیند.

یک زنجیرى است، یک زندانى و گرفتار است...

تا توبه نکند، سبکبال نمى شود.

تا عذرخواهى نکند، دلش آرام و سبک نمى شود.

تا به خطا اعتراف نکند، وجدانش آسوده نمى گردد.

تا وزرها و گناهانش بخشوده نشود، قلبش به «اطمینان» نمى رسد.

«نفس مطمئنه» از آن کسى است که رضاى خدا را جلب کرده باشد.

پس چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید خواست؟

در دعاى امروز مى گوییم:

پروردگار!... عذرها و پوزش هاى مرا بپذیر، و گناهانم و بارهاى سنگین و بال گردنم را فرو ریز، آنگونه که برگهاى زرد پاییزى از درخت ریخته، سبکبال مى شود،

آنچنانکه شاخه ها و شاخکهاى یک نهال و درخت، زده مى شود، تا بهتر رشد کند،

مثل باغى و باغچه اى که علف هرزه هاى آن را وجین کنند،

توبه ما و توبه پذیرى خدا اینگونه است.

زمینه رشد را زیاد مى کند و عوامل مانع رشد و حرکت و پویایى را مى زداید و گِل و لاى ها را از چهره جان مى شوید.

طهارت توبه، اینگونه پاک مى کند.

خدا مهربان است و به بندگانش، رأفت و لطف دارد. دوست دارد که به درگاهش روى آورده و از او حاجت بخواهند، مى خواهد به هر بهانه اى، گناهان عباد صالح 
خویش را، از نامه اعمال بزداید.

خدا پاک است و پاکى بندگان را طالب است.

خواجه عبداللّه گوید:

«الهى...اگر مجرمم، مسلمانم. اگر گنهکارم، پشیمانم.

اگر عقابم خواهى، مطیع فرمانم و اگر رحمت فرمایى، مستحقّ آنم.

«الهى...اگر تو مرا به «جرم» من بگیرى، من تو را به «کَرَم» تو بگیرم.

کرم تو، از جرم من بیش است.

الهى...فرمودى کریمم، امید ما بر آن تمام است. و چون گفتى رحیمم، نومیدى بر ما حرام.

«الهى...اگر توبه به بى گناهى است، پس در این جهان، «تائب» کیست؟!

و اگر به پشیمانى است، پس در جهان، «عاصى» کیست؟!...»



[1] ـ گلستان، باب هشتم.

[2] ـ امام صادق علیه السلام: قلبُ شهرِ رمضانَ لیلةُ القدر شهراللّه ، ص 404.

[3] ـ شهراللّه ، ص 35.

[4] ـ انشراح، آیه 4 و 5.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ اجْعَلْ سَعْیى فیهِ مَشْکُورا وَ ذَنْـبى فیـهِ مَغْـفُـوراً وَ عَمَـلى فیـهِ مَقْـبُـولاً وَ عَیْـبى فیـهِ مَسْتُـوراً یا أَسْـمَعَ السّـامِعـینَ.
خدایا کوششم را امروز پاداش بده، و گناهم را مورد بخشایش قرار بده، و عمل مرا قبول کن، و عیبم را بپوشان، اى شنواترین شنوایان.

شرح دعا

تلاشهاى ثمربخش و مورد سپاس

قرآن کریم مى گوید:

«اى پیامبر! بگو: آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین افراد چه کسانى اند؟ آنانکه در زندگى دنیا، تلاششان گُم و نابود مى شود و در عین حال، خیال مى کنند که نیکو عمل مى کنند...»[1]

گاهى انسان مى رود، ولى نمى رسد، مى جوید، لیکن نمى یابد،

عمل مى کند، ولى بى نتیجه مى ماند،

مى دود، ولى دوندگیش بى اثر است.

زحمتِ بى پاداش، تلاش بى فایده، رنج بى گنج، و «سعى» بدون «شکر».

این، خسران است. زیانکار کسى است که در «بیراهه» حرکت کند، ولى فکر کند در «راه» است. رو به «تباهى» برود، ولى خیال کند رو به «رشد» است. «زیان» کند، ولى پندارد در حال «سود» بردن است. اینان، «اَخسرین»اند: زیانکارترین افراد...

ولى اگر عمل انسان، نتیجه بخش و مفید بود، و به هدف مورد نظر نزدیک مى کرد، آنگاه، عمل از «خسران» بیرون آمده و «فایده» خواهد داشت.

«سعى مشکور» چیست؟

نیازمان این است که خدایا سعى ما را مشکور قرار بده.

«سعى» چیست؟ سعى، تلاش و فعالیّت پرشتاب و جدّى است.

همچنانکه رفت و آمد بین دو کوه صفا و مروه را در اعمال حجّ، «سعى» گویند. حاجى، سعى بین صفا و مروه مى کند.

در قرآن کریم مى خوانیم:

«اى مؤمنان! هرگاه که در روز جمعه، به نماز جمعه ندا دهند، پس بشتابید به سوى ذکر خدا و خرید و فروش را رها کنید.»[2]

مى بینیم که به این حرکت پرشتاب به سوى میعادگاه نماز جمعه، و حضور در این مراسم سیاسى ـ عبادى، تعبیر «سعى» اطلاق شده است...

«فَاسعَوا اِلى ذِکرِاللّه ».

پس، تلاشى که از طرف خداوند، مورد پذیرش و قبول واقع شود و پروردگار به آن توجّه کند، و از ضایع شدن آن مانع گردد و نوعى سپاس، از تلاشگر به عمل آورده، پاداش نیکو بدهد چنین عملى «سعى مشکور» است.

امّا تلاش و سعى چه کسانى مورد «شُکران» و سپاس قرار مى گیرد؟

«سعى» چه کسانى «مشکور» است؟

تلاش و عمل، خود به خود، برانگیزاننده پاداش و جزا و شکر و سپاس نیست. باید آمیزه هایى داشته باشد، از «خیر»، «خلوص»، «صدق» تا به عمل، رنگ خدایى بزند... ـ « صبغه اللّه »!...

قرآن، سعى چه کسانى را مشکور مى داند؟

یک جا مى گوید:

«هر کس «آخرت» را بجوید و بطلبد و براى آن تلاش و «سعى» شایسته کند و داراى «ایمان» هم باشد، چنین کسانى سعیشان «مشکور» است...»[3]

در جاى دیگر، پس از بیان عملکرد «ابرار» و پاداش هاى مفصّل آنان در بهشت و نعمتهاى گسترده آن جایگاه جاودانه، مى گوید:

«تمام اینها «جزا»ى عمل است و «سعى» شما «مشکور» است!»[4]

و در جاى دیگرى:

«هرکه داراى «ایمان» باشد و «عمل صالح» کند، سعى او «کفران» نمى شود.»[5]

از مجموع این آیات، به دست مى آید که سعى کسانى مشکور و مورد سپاس خداوند و قدردانى مردم قرار مى گیرد که:

1 ـ «ایمان» داشته باشند.

2 ـ «عمل صالح» کنند.

3 ـ «آخرت طلب» باشند.

4 ـ از نیکان و «ابرار» به حساب آیند.

در نتیجه، دعا و طلب از خدا، مبنى بر مشکور بودن «سعى» در این روز و این ماه، ایمان و عمل صالح و آخرت گرایى و نیکوکارى مى طلبد.

در مقابل این مشکور بودن سعى، گم شدن نتیجه تلاش و بى اثر بودن زحمات است و این، کیفر و فرجام زیانکارانى است که کوشش آنان در باتلاقى از «ریا» و مردابى از «کبر» و گردابى از «غرور» فرو مى رود و منجرّ به بى نتیجه شدن عملها در دنیا و آخرت، نزد خالق و خلق مى گردد.

«عمل مقبول» کدام است؟

گفتیم صِرف عمل، ملاک نیست، بلکه پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، میزان است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

در دعاى امروز هم خواسته ایم خداوند، عملمان را «مقبول» قرار دهد.

باز از قرآن کریم استمداد بجوییم، در فهم معنا و مورد «عمل مقبول»:

یک جا از کار زن عمران یاد نیکو مى کند که وقتى «مریم» را به دنیا آورد و آن را به خدا سپرد و براى محافظت از گزند شیطان، در پناه پروردگار قرار داد، خداوند هم «قبول» کرد و به بهترین وجهى این فرزند را در مسیر رویش و رشد و تعالى قرار داد و سرپرستى همچون «زکریّا» براى آن مقرّر فرمود.[6]

در آیه اى دیگر، سخن از کسانى است که طبق سفارش و توصیه خداوند، به پدر و مادر خویش، نیکى مى کنند و در سنّ چهل سالگى، از خداوند توفیق شکرگزارى نسبت به نعمتهاى الهى مى طلبند و از خداوند مى خواهند که عملى انجام دهند که رضایت حق در آن است و به صلاح و اصلاح نسل و ذرّیه خود مى انجامد و چنین کسانى اهل «توبه» و «تسلیم»اند.

پس از ذکر این مطالب، خداوند مى فرماید:

«اینانند کسانى که بهترین اعمالشان را مى پذیریم و از خطاها و سیّئات آنان در مى گذریم و طبق وعده راست خود، در بهشت جایشان مى دهیم»[7]

آیه اى دیگر:

در مورد قربانى کردن دو پسر آدم در پیشگاه خداوند که قربانى یکى پذیرفته درگاه خداوند قرار گرفت و دیگرى نه، آنکه قربانى اش قبول نشده بود، برادر را تهـدید به قتل کرد، آنـگاه برادرش هابیل، در مقابل این تهـدید گفت:

«فقط و فقط، خداوند از متّقین قبول مى کند»[8]

در آیه دیگرى هم در مورد قبول نشدن انفاق ها و کمکهاى مالى منافقین به جبهه و جهاد سخن گفته، آنگاه رمز عدم قبول انفاقشان را در پیشگاه خدا، «فسق»، «کفر» به خدا و رسول، «سستى و کسالت در نماز»، «اکراه و بى میلى در انفاق» بیان کرده است.[9]

باز هم یک جمع بندى از آیات:

عملهاى صالح و انفاقها و خیرات کسانى مورد قبول قرار مى گیرد که:

1 ـ توکّل و پناه بردن به خدا داشته باشند.

2 ـ به پدر و مادر خود نیکى کنند.

3 ـ کارهاى «خداپسند» انجام دهند.

4 ـ خواهان ذرّیه اى پاک و صالح باشند.

5 ـ اهل توبه و تسلیم باشند.

6 ـ متّقى و پرواپیشه باشند.

7 ـ از فسق و کفر و اکراه و کسالت، دورى کنند.

پس شرط قبول عمل، توکّل و اخلاص و نیّت پاک و جلب رضاى خداست.

غیر از مسائل یاد شده، نیازهاى درخواستى دیگر در دعاى امروز، عبارت است از:

ـ بخشوده شدن گناه و پوشیده ماندن عیب،

خداوند هم کریم و خطاپوش است، آمرزنده گناه و بخشنده خطاست.

خواسته ما را نیز مى داند و دعایمان را هم مى شنود. چرا که «اسمع السّامعین» است، شنواترین شنوندگان.

امید است که لبّیک اجابتى گفته و عملمان را بپذیرد و گناهمان را ببخشاید و عیبمان را بپوشد.

ـ آمین ـ



[1] ـ کهف، آیه 104.

[2] ـ جمعه، آیه 9 فاسعوا الى ذکراللّه .

[3] ـ اسراء، آیه 19.

[4] ـ انسان، آیه 22.

[5] ـ انبیاء، آیه 94.

[6] ـ آل عمران، آیه 37 (فتقبّلها ربّها بقبولٍ حسن...».

[7] ـ احقاف، آیه 16 (اولئک الذّین نتقبّل عنهم احسن ماعملوا...).

[8] ـ مائده، آیه 27 (انما یتقبلّ اللّه ُ من المتقین).

[9] ـ سوره توبه، آیه هاى 53 و 54.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمنالرحیم

أَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فیهِ مُحِبّاً لاَِوْلِیآئِکَ وَ مُـعـادِیـاً لاَِعْـدآئِـکَ مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ أَنْبِیآئِکَ یـا عـاصِـمَ قُـلُوبِ النَّبِیّـینَ.
خدایا امروز مرا دوستدار دوستانت، و دشمنى کننده با دشمنانت قرار بده، و مرا پیرو راه و روشِ آخرین پیامبرانت مقرّر فرما، اى نگهدارنده دلهاى پیامبران.
شرح دعا

خط محبّت و عشق

«هرکس با شما ولایت و دوستى کند، با خدا، دوستى کرده است،

هرکه با شما دشمنى کند، با خدا دشمنى کرده است،

هرکه شما را دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است،

و هرکه با شما کینه توزى و دشمنى کند،

با خدا دشمنى کرده است...»[1]

مصداق بارز و روشن و تمام و کمالِ «اولیاءاللّه »، ائمه شیعه و پیشوایان معصوم اسلام و اهل بیتند.

وگرنه، هرکس که در خط عمل به اسلام حرکت کند،

هرکس که عمل به واجبات و ترک محرّمات کند، داراى «ایمان» و «عمل صالح» باشد، اهل «جهاد» و «شهادت» باشد، و هرکس که «متّقى»، «ایثارگر» و اهل «زهد و انفاق» باشد، او هم «ولىّ خدا» است. و خداوند هم، «مولا»ى او.

ولى... همچنانکه اشاره شد، ائمّه شیعه، فرد اعلى و مصداق روشنِ این «ولایت»اند که هم خداوند، آنان را دوست دارد و هم آنان دوستدار خدایند.

در رابطه با «اولیاءاللّه » چه موضعى باید داشت؟

روشن است که دشمنى با دوستان خدا، دوستى با دشمنان خداست.

از آن طرف هم، دوستى با دشمنان خدا، دشمنى با دوستان خداست.

ناچار، باید «اولیاءخدا» را دوست داشت و با آنان دوستى کرد.

و دشمنان خدا را دشمن دانست و با آنان دشمنى کرد.

پس... «محبّت» و«عدوات»، نشانه یک «خطّ» است، دلیل یک «موضع» وگویاى یک جهت گیرى مکتبى است. باید دوستیها و دشمنیها، رابطه ها و قطع رابطه ها، پیوستنها و گسستنها، محبّتها و کینه ها، موافقت ها و مخالفت ها، جهت و انگیزه و هدف الهى و مکتبى داشته باشد. این ایده آل مطلوب است. وگرنه بسیارى هم هستند که دوستیها و موالاتشان، از نفع پرستى و خودخواهى و حبّ مال و جاه و فرصت طلبى سرچشمه مى گیرد و دشمنیها و معاداتشان هم، از عقده ها، کینه هاى شخصى، غرورها، کم ظرفیّتى ها و توقّعات بى جا، ناشى مى شود.

دوستى و دشمنى باید ریشه مکتبى، داشته باشد.

اگر بپرسند چرا دوست مى دارى؟ و چرا دشمنى؟... انسان بتواند با استمداد از تعالیم مکتب، استناد و استشهاد کند و از متن دین و مکتب و سیره معصومین و بزرگان اسلام، «سند» و «شاهد» بیاورد.

در این صورت، موالات و معادات، از جنبه حبّ و بغض شخصى بیرون آمده، مکتبى و الهى مى شود.

تولّى و تبرّى، دو «اصل» یا دو «فرع»؟

آنچه در دعاى امروز از خداوند خواسته ایم، نوعى به مسأله تولّى و تبرّى برمى گردد. یعنى دوستى کردن با دوستان خدا و دشمنى کردن با دشمنان خدا.

گرچه این دو اصل مهمّ اجتماعى، از «فروع دین» به حساب آمده است و فرع نهم و دهم بیان مى شود، لیکن اگر بدقت بنگریم، خود این دو «فرع»، از مهمترین «اصول» دین و نشان دهنده جبهه گیرى قاطع و داشتن «موضع» در مقابل موافق و مخالف است.

بى تفاوت نبودن در مقابل حق و باطل، و موافقان خدا و مخالفان مکتب، نشانه ایمان عمیق است.

این دو اصل حیاتى، صرفاً در حدّ ذهن و قلب نیست. تنها دوست داشتن و دوست نداشتن نیست، بلکه دوستى کردن و دشمنى کردن است.

«ولىّ» یعنى دوست. «مُوالى» یعنى دوستى کننده.

«عدوّ» یعنى دشمن. «مُعادى» یعنى دشمنى کننده.

در دعاى امروز از خداوند خواسته ایم که ما را دوستدار و محبّ اولیاى خودش قرار داده و نسبت به دشمنانش «معادى» قرار دهد. پس تنها بعد قلبى قضیّه مطرح نیست، بلکه موضع عینى و عملى و خارجىِ تولىّ و تبرّى هم در ارتباط با دوستان و دشمنان خدا مطرح است.

اگر ما واقعاً «اولیاى خدا» را دوست بداریم، در عمل خارجى و موضعگیرى هم، خود را با آنان همسو و هم خط و هم جبهه و همرزم و هماهنگ خواهیم ساخت. محبّت، به عمل مى کشاند و عشق، حرکت آفرین است و عاشق را حسّاس مى کند.

دیانت بى شما کامل نگردد

بجز با عشقتان، دل، دل نگردد

اگر در سوگتان شد دیده نمناک

اگر از عشقتان دل گشت غمناک

گواه عشق ما این دیده و دل

رساند «اشک» و «غم» ما را به منزل[2]

زیارتنامه هاى ما، یک دنیا شور و احساس و تعهّد و مواضع مکتبى است. متن این زیارتها، مکرّر مسأله «محبّت» و «ولایت» با امامان مورد نظر و «برائت» و «عداوت» و «معادات» با دشمنان و قاتلان و مخالفانشان را یادآورى مى کند.

در زیارتنامه هاى متعدّد سالار شهیدان، حسین بن على علیه السلام چنین فرازهائى زیاد به چشم مى خورد که:

«اِنّى سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم،

مُوالٍ لِمَنْ والاکُمْ وَ مُعادٍ لِمَنْ عاداکُم»

و همچنین:

«اَتَقَرّبُ اِلَى اللّه ِ وَاِلَیْکُم بِمُوالاتِکُم وَمُوالاتِ وَلِیِّکُم،

وَ بِالبَرائَةِ مِن اَعدائِکُم وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الحَربَ».

و همچنین:

«بَرِئْتُ اِلَى اللّه ِ وَ اِلَیکُمْ مِنْهمُ وَ مِن أشیاعِهِم وَ اَتباعِهِم وَاَولِیائِهِم...»

و جملات و فقرات بسیار، که مجال و فرصت طرح آنها نیست. امّا یک نتیجه که مى گیریم، این است که:

اسلام، دین حبّ و بغض است. منتهى بر اساس «مکتب». وقتى رسول گرامى مى فرماید:

«دوستان خدا آنانند که با مشاهده منکرات و حرامهاى خدا، همچون پلنگ زخم خورده، غضبناک شوند.»

این دامنه و عمق بحث و فرعِ اصیلِ «تولّى و تبرّى» و موالات و معادات را بیان مى کند.

باز هم سخنى از زبان پیامبر اسلام بشنویم:

حضرت رسول، در حلقه اصحاب نشسته بودند. پرسیدند: کدام یک از دستگیره هاى ایمان محکمتر است؟

هرکس جوابى داد. یکى گفت: نماز، دیگرى گفت: زکات، سوّمى گفت: روزه، بعضى گفتند: حجّ و برخى دیگر: جهاد.

خود حضرت فرمود: هر کدام از آنچه که گفتید، فضیلت و خوبى دارد ولى محکمترین دستگیره ها نیست. محکمترین دستگیره، دوستى و دشمنى در راه خدا، تولّى با اولیاى خدا و بیزارى از دشمنان خداست:

« الحُـبُّ فِى اللّه ِ وَالبُـغضُ فِى اللّه ِ

وَ تَوالى اَولِیاءِ اللّه ِ وَالتَّبَرّى مِن اَعداءِ اللّه ِ.»[3]

پس، عمق و اهمیت دو خواسته اوّل دعاى امروز روشن شد. و امّا سوّمین خواسته:

پیروى از سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله

باز هم مکتبى عمل کردن مطرح است.

خاتم انبیا سنّت و شیوه اى دارد که یک مسلمان باید در مسیر آن سنّتها حرکت کند و از خود، رأى و شیوه اى ابداع نکند. اسلام، بر اساس تسلیم و پذیرش فرمان الهى و سنّت نبوى استوار است.

سنّت و شیوه پیامبر را باید مورد تبعیّت قرار داد. در اخلاق و آداب اجتماعى، در برخورد و معاشرت، در زهد و زندگى، در ایمان و تعهّد و تقوا، در انصاف و رعایت حق و عدالت با دیگران، در مساوات و مواسات، در خانه و جامعه، با همسر و اولاد، با مؤمنین و منافقین و کفّار، با دوستان و دشمنان.

باید سنّت و سیره رسول گرامى را مطالعه کرد و شناخت، آنگاه در آن خط حرکت کرد.

حرکت در مسیر رسالت و خطّ نبوّت، نجات بخش است. حتّى ضابطه و ملاک پذیرش خط امام هم، خط پیامبر و پیروى از سنّت و شیوه پیامبر است. زیرا که: امامت، تداوم رسالت است و امام، جانشین پیامبر.

و خط پیامبر، دیگر تضمین شده است و قلب پیامبر، معصوم است.

خداوند «عاصمُ قلوب النبیّین» است، نگهبان دلهاى انبیاست.

قلب نبى، تجلّیگاه نور حق است. جلوه خدایى، مستقیماً در قلب پاک پیامبر مى تابد.

پس...آنچه مى گوید، آنچه عمل مى کند، آنچه فرمان مى دهد، آنچه مى پذیرد، آنچه را قبول و امضا مى کند، همه رنگ عصمت دارد و باید بدون شکّ و اضطراب، از آنچه پیامبر فرمان داده و خواسته است، بى چون و چرا، اطاعت کرد.

و...«اسلام» یعنى این.



[1] ـ زیارت جامعه، خطاب به ائمه شیعه.

[2] ـ از مثنوى «اهل بیت آفتاب»، برگ و بار، ص 58.

[3] ـ کافى، ج 2 ص.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ اِنّى أَسْئَلُکَ فیهِ ما یُرْضیکَ وَ أَعُـوذُ بِـکَ مِمّـا یُـؤْذیـکَ وَ أَسْئَلُکَ التَّوْفیقَ فیهِ لاَِنْ اُطیعَکَ وَ لاأَعْصیَکَ یـا جَـوادَ السّـآئِلینَ.
خدایا در این روز، از تو آن را مى خواهم که خشنودت کند، و به تو پناه مى برم از آنچه مایه اذیّت و خشم توست، و از تو، توفیق اطاعت، و ترکِ معصیت مى طلبم، اى بخشنده و عطاکننده سؤال کنندگان.
شرح دعا

در جستجوى «رضا»، در گریز از «غضب»

یا رب، دل ما را تو به رحمت، جان ده

درد همه را به صابرى درمان ده

این بنده نداند که چه مى باید خواست

داننده تویى، هرآنچه خواهى، آن ده

من بنده عاصیم، «رضا»ى تو کجاست؟

تاریک دلم، نور «رضا»ى تو کجاست؟

ما را تو، بهشت اگر به طاعت بخشى

آن بیع بود، لطف و عطاى تو کجاست؟

یا رب، ز شراب عشق، سرمستم کن

در عشق خودت نیست کن و هستم کن

از هرچه جز عشق خود، تهیدستم کن

یکباره به بند عشق، پا بستم کن[1]

باز هم سخن از مقام «رضا»ست. آنجا که بندگان، به این آسانى به آن نرسند، مرتبه اى که خاصّ وارستگان خداجو و حق طلب است.

رسیدن به جایى که آنچه از انسان سر مى زند مایه «خشنودى» حق باشد و آنچه خدا را به خشم و غضب و ناخشنودى مى کشد، هرگز از انسان سرنزند.

در دعاى امروز هم براى چندمین بار از خداوند، این را خواسته ایم.

این بار مى خواهیم از کتاب مقدّس «قرآن» مدد بگیریم. نگاهى به آیات کریمه، و آنگاه نتیجه گیرى.

قرآن، موارد و کسانى را ذکر مى کند که خداوند، از آنها راضى است. از جمله:

صادقین و راستان (مائده 116)

سابقه داران در اسلام، مهاجران وانصار(توبه 100)

مؤمنان مهاجر و مجاهد با مال و جان(توبه 21)

مؤمنانِ هم پیمان با رسول خدا(فتح18)

صاحبان ایمان و عمل صالح(بَیّنه7و8)

ایمان آورندگان به خدا و قیامت(مجادله22)

متّقین و پرهیزگاران(آل عمران15)

«اسلام»، بعنوان یک «دین»(مائده3)

و نیز، در آیاتى از کسانى که مورد ناخشنودى پروردگارند و خداوند از آنان ناراضى است، سخن به میان آمده، که ما آنان را در واژه هاى «سخط»، «غضب» و عدم رضایت، مطالعه مى کنیم. از جمله این آیات:

هم جبهه گان و موالیان با دشمنان کافر(مائده80)

مرتدّان و رجعت طلبان پس از هدایت وانقلاب (محمّد 25 و 26)

آنکه به عمد، مؤمنى را به قتل برساند(نساء 93)

فاسقان و کافران(توبه 96)

منافقان و مشرکین(فتح 6)

یهودیان مخالف اسلام(بقره90 ـ 61 وآل عمران 112)

قوم یهود که به هلاکت وذلّت رسیدند(اعراف 71)

گوساله پرستان بنى اسرائیل(اعراف 152)

لجاجت کنندگان درباره خدا(شورى 16)

سرکشان و طغیان پیشگان(طه 81)

آنانکه سینه را به روى کفر گشوده اند(نحل 106)

اینانند که مورد خشم و غضب خداوند. ـ طبق آیات قرآن ـ و باعث آزار پروردگارند.

به این آیه هم در دنبال سخن دقت کنیم که:

آنانکه «اذیّت» مى کنند خدا و رسول را، مورد لعن و نفرین خدایند، در دنیا و آخرت، و خداوند برایشان، عذابى خوار کننده و خفّت آور فراهم کرده است». (احزاب 57)

در دعاى امروز خواسته ایم که ما را از آنچه موجب اذیّت خداست، دور کند و به ما آنچه رضاى او در آن است، عطا نماید.

با توجه به آیاتى که اشاره شد، اینها را از خداوند خواسته ایم:

«صدق»، «سبقت به اسلام»، «هجرت»، «ایمان»، «جهاد»، «ایثار مال و جان»، «عمل صالح»، «هم پیمانى با پیامبر»، «ایمان به رستاخیز» و «تقوا» و پرهیزکارى. اینها در جنبه اثباتى است.

و امّا در جهت دورى از موجبات ناخشنودى خداوند، خواسته ایم که:

از ارتداد و ارتجاع و فسق و کفر، دورمان کند،

از ولایت و دوستى و همبستگى با کفار، باز دارد،

از آلوده شدن به مؤمن کُشى و طغیان برحذر دارد،

از نفاق و شرک و پذیرش کفر، رهایمان سازد،

از لجاجت و مخالفت با اسلام، ما را نگه دارد،

و از حرکت در خطّ یهود کینه توز نژادپرست و مغضوب، حفظمان کند.

در مسیر «طاعت» و گریز از «عصیان»

بند «طاعت حق» داشتن، عزّت آور است و آزادى «معصیت» داشتن، بندگى است. بى شک، «بندگى» خدا، آزادى مى آورد و آزادى از قید عبودیّت حق، «اسارت» در دام «نفس» و «شیطان» و دشمنان خدا را درپى دارد.

طاعت و معصیت، در ارتباط با «رضا» و «اذى» است که در فراز نخستین دعاى امروز، طلب کردیم.

شاید خواسته دوّم، توضیحى بر خواسته اوّل دعاى امروز باشد.

در واقع، «طاعت»، مایه «رضا»ى پروردگار است، و «معصیت»، سبب ناخشنودى او.

بخواهیم از خدایى که سائلان را نعمت و مغفرت مى بخشد، که ما را هم توفیق اطاعت و اجتناب از نافرمانى عنایت کند.

تا به رضاى حق نزدیک شویم و از خشمش دور گردیم.

ـ آمین ـ 

[1] ـ خواجه عبداللّه انصارى.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۴:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

أَللّـهُمَّ اغْسِلْنى فیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّـرْنى فیـهِ مِـنَ الْعُـیُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبى فیهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ یـا مُقیـلَ عَثَـراتِ الْمُذْنِبـینَ.
خدایا امروز، مرا از گناهان بشوى، و از عیب ها و نقص ها پاکم کن، و دلم را با «تقواى قلب» بیازماى، (رتبه تقواى قلبها، عطا کن) اى پوزش پذیر خطاهاى گنهکاران.
شرح دعا

در چشمه طهارتِ توبه

دل، از گناه، گرفته، و... قلب، چرکین است،

و زنگ ظلمت و زشتى،

گرفته کاسه دل را و «نور»، خاموش است!

و جام، مسموم است.

شراب ذکر، در این جام، زهرآگین است.

بیا، بیا، که بشوییم، خانه دل را.

به آب توبه بشوییم، رنگ نکبت را.

به اشگ دیده زداییم، ننگ زشتى را.

مگرنه اینکه گناه، آفت طهارت ماست؟

و بار معصیت و عار زشتىِ طغیان،

بزرگ و سنگین است؟!...

چرا گناه؟ چرا غفلت و فراموشى؟

چرا غرور و تکبّر؟ چرا ریاکارى؟

بیا، بیا، که دل از «جرم»، پاک گردانیم

بیا که آینه دقّت و «محاسبه» را،

به روى خویش نهاده، دو دیده، باز کنیم

مگرنه غرق گناهیم؟!

مگر نه روزنه دل، به روى «حق» بسته است؟

مگر که «عیب»، رخ جانمان نیالوده است؟

بیا که توبه کنیم.

بیا که چهره دل را به آب «توبه» بشوییم و پاکتر گردیم.

بیا به فطرت بى عیب خویش، برگردیم.»[1]

و... حرف، همین است و جز این چیزى نیست.

از خدا بخواهیم که باران رحمتش و نظر عنایتش را متوجّهمان کند و گناهانمان را که چهره دل و سیماى جانمان را آلوده است، با توبه پذیرى، پاک کند:

إنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحیم.

و بخواهیم که از عیب ها پاکمان کند،

پیش از آنکه با مرگ، خاکمان کند.

نه طاعت ما خدا را سودى مى بخشد و نه معصیتمان، به دامن کبریایى و گردى مى نشاند. سود برنده و زیانکار خودمانیم. کشتى اگر در دریا غرق شود، از دریا چیزى کم نمى گردد.

پس باید عیب خویش را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم.

مگر مى توان بى «راهنما» به بهشت رفت؟

مگر مى توان بدون «بصیرت»، عیوب را دید؟

و مگر مى توان بدون «آینه»، عیوب چهره را مشاهده کرد؟

اگر دیده بصیرت کور باشد، دیده صورت، بى فایده است.

قرآن مى گوید:

«دیده ها کور نمى شود، بلکه قلب هایى که در سینه هاست، کور مى شود.[2]

و این کورى دل، همان فقدان بصیرت است. و کورترین کس آن است که عیوب خویش را نبیند.

بینا، کسى است که پیش از دیگران و بیش از دیگران، به عیوب خود واقف شود و در مسیر اصلاح، گام بردارد.

عیب است بزرگ، برکشیدن خود را

از جمله خلق، برگزیدن، خود را

از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه کس را و ندیدن خود را

پرواى دل و تقواى قلب

عیساى مسیح گفته است:

«اگر بر مرکبى مدّتى سوار نشوند، بدخلق مى شود و دیگر سوارى نمى دهد. دلها نیز چنین است:

اگر قلوب، با یاد مرگ، رام نشود و با عبادت به کار گرفته نشود، به «قساوت» و «خشونت» مبتلا مى شود.

چه سود؟ اگر بر پشت یک بام، چراغ برافروزید، درحالى که درون اتاق، تاریک باشد؟ همچنین، چه سود، اگر نور دانش بر زبانتان باشد ولى قلبتان از روشنایى علم، خالى شده و به وحشت گرفتار شود!

پس... بشتابید و در دلهاى تاریکتان، چراغ حکمت برافروزید...»[3]

تقوا، نوعى خویشتن دارى و مالک نفس بودن است. «خویشتن بانى»! رعایت حدّ و مرزها، پا را از محدوده مجاز، فراتر نگذاشتن، بر «خود» مسلّط بودن، چشم و گوش و دست و زبان و قلب را در «اختیار» داشتن!

تقواى هریک از اعضا، به گونه خاصّى است.

ولى...تقواى دل، از همه مشکلتر و مهمتر است.

زیرا، در تقواى قلوب، مسأله نگهدارى دل از وسوسه هاى شیطانى، از ریا و تظاهر، از انگیزه هاى غیرالهى، از شهرت طلبى است، حفظ قلب، از «کینه»، «حسد»، «خودپسندى» و «غرور» است.

تقواى قلب، خضوع و فروتنى است، خدا را دیدن و قیامت را به یاد داشتن و به فکر حساب و کتاب رستاخیز بودن، خانه دل را از غیر خدا خالى کردن، حرص به مال و ثروت نداشتن، محبّت دنیا را در دل نداشتن، اسیر و دلبسته مظاهر فریبنده دنیا نبودن است. تقواى دل، پاکى دل است، صفاى قلب و روشنایى ضمیر و بصیرت درون است.

خدایا... قلبمان را با «تقواى قلوب» بیازماى.

آزمایش، براى بروز جوهره هر چیز، و آشکار شدن خالص از ناخالصى هاست. وقتى طلا را به محک بزنند، عیارش معلوم مى شود.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روى شود هر که در او غش باشد

و روز مشکل، روز امتحان و آزمایش است.

(عِندَ الإمتِحانِ یُکرَمُ الرَّجُلُ أو یُهان)

اینکه از خدا، آزمایش قلبمان را خواسته ایم، براى آن است که عیار خود را، خودمان بدانیم، و گرنه براى پروردگار، معلوم است. زیرا خداوند، داناى آشکار و نهان است، «عالِمُ السِّرِّ وَ الخَفِیّات» است، و «عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» است، هیچ چیزى از خدا پنهان نیست.

امّا...گاهى خودمان، براى خودمان مجهولیم.

گاهى خود را نمى شناسیم. ـ در خویشتن گمیم ـ

بى طاعت عقل، بنده دل گشتیم

مشغول زواجب، به نوافل گشتیم

آن قدر زحجّیتِ ظاهر گفتند

کز باطن کار خویش، غافل گشتیم[4]

اگر خداوند، آزمایشمان کند و صحنه امتحان نسبت به تقواى دل و پرواى درون و پرهیزکارى قلبى و باطنى را پیش آورد، در شناخت و ارزیابى خود اشتباه نخواهیم کرد و دچار غرور نخواهیم شد.

خواجه عبداللّه انصارى، چه خوب خود را شناخته است و دنیاى درون و عالم قلب را... در «مناجات»ش مى گوید:

«الهى...اگر مجرمم، مسلمانم، اگر گنهکارم، پشیمانم!

اگر عقابم خواهى، مطیع فرمانم،... و اگر رحمت فرمایى مستحقّ آنم.

الهى... من غلام آن معصیتم که مرا به «عذر» آورد،

و از آن طاعت بیزارم که مرا به «عُجب» آورد.[5]

الهى... چون توانستم، ندانستم

و...چون دانستم، نتوانستم.»

خدا خطاپوش و عذرپذیر است.

لغزش هاى گنهکاران را مى بخشد، و «مُقیلُ عَثَراتِ المُذنِبین» است.




[1] ـ از نویسنده، برگ و بار، ص 28.

[2] ـ سوره حج، آیه 46 (انّها لاتعمى الأبصار ولکن تَعمى القلوبُ الّتى فى الصّدور).

[3] ـ تحف العقول، ص 382.

[4] ـ از نویسنده.

[5] ـ این مضمون کلام علوى است که فرمود: «سَیّئةٌ تَسُوؤکَ خَیرٌ عنِداللّه ِ مِن حَسنةٍ تُعْجِبُکَ نهج البلاغه، حکمت 46.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
أَللّـهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ أَبْوابَ فَضْلِکَ وَ أَنْـزِلْ عَـلَىَّ فـیـهِ بَـرَکاتِـکَ وَ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِکَ وَ أَسْکِنّى فیهِ بُحْبُوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْـوَةِ الْمُضْـطَرّینَ.
«خدایا در امروز، درهاى فضل و کرمت را به رویم بگشاى، و برکات خویش را بر من نازل گردان، و بر موجبات رضا و خشنودیت توفیقم بده، و در وسط باغهاى بهشت خود، جایم بده، اى پذیرنده دعا و دعوتِ گرفتاران و مضطرّین».
شرح دعا

بر آستان رفیع پروردگار

«حذیفه یمانى، صاحب راز رسول خدا بود.

گفتا: روزى شیطان را دیدم که مى گریست.

پرسیدم: اى ملعون! این ناله و گریه از چیست؟

گفت: از دو چیز:

یکى آنکه درب لعنت به روى ما گشاده،

و دیگر آنکه دل مؤمنان، به روى ما بسته!

هروقت، قصدِ «دل مؤمن» کنم، به آتش هیبت، سوخته گردم»[1]

ما را سر و سوداى کس دیگر نیست

در عشق تو، پرواى کس دیگر نیست

جز تو دگرى جاى نگیرد در دل

دل جاى تو شد، جاى کس دیگر نیست

«فضل»، آن نعمتها و احسانهائى است که خارج از حدّ استحقاق انسان، خداوند روا مى دارد.

«افضال»، انعام و نعمت بخشى است.

بشر، از خدا طلبکار نیست، نه در روزى، نه در نعمت، نه در بهشت و پاداش آخرت، بلکه هرچه که او بدهد، همه «لطف» است و «فضل»، جود است و کرم.(ولکنَّ اللّه ذوفضلٍ على العالمین)[2]

درهاى فضل خدا، به روى کسى باز مى گردد، که «قابلیت» و آمادگى و استعداد، از خود نشان دهد.

زنبور عسل، به وحى الهى در شکاف یک سنگ و کوه، عسل مى سازد.[3]

دل نیز باید با نور معرفت شکافته شود، تا شیرینى یاد خدا و موهبت ها و «فضل» پروردگار در آن جاى گیرد. دلهاى بسته و سنگى، جاى نور الهى نیست.

پس عبودیّت، خشوع، بندگى و طاعت، و خواستن و درپى بودن، زمینه ساز گشایش درهاى فضل خداوند، به روى انسان است.[4]

«برکت»هاى خدا

«برکت»، ثبوت و دوام خیر خداوند در یک چیز است.

«مبارک»، یعنى موجود، یا انسان یا روز، یا حادثه «برکت»دار. آنچه داراى خیر ماندگار و ثابت است، یعنى موضع خیرهاى الهى.

در لغت نامه ها، به این معناى ثبوت و دوام خیر، در واژه برکت: اشاره شده است. از جمله:

«برکت»، آبى که از آسمان فرود آمده، در قرارگاههاى زیرزمینى و چشمه ها و قنات ها مى ماند.

«برکت»، در نسل، بمعناى تداوم نسل یک انسان در اولاد.

«برکت» در غذا، زیاد شدن آن و کفافِ جمع بسیار.

«برکت» در وقت، استفاده شایسته شدن از وقت، بیهوده تلف نشدن.

«برکت»، یعنى گیاهان زمین، آب آسمان، گوسفندان دوشیدنى...

بعضى خیرها و نعمتها، گذران است، همچون ابر و سایه... و برخى، پایدار است و مداوم و مستمرّ.

خواسته ما از خداوند، آن است که برکات خویش را در این روز و ماه بر ما فرستد و آثار خیر جاودانه را براى ما عنایت کند. تا مال و اولاد و وقت و عملمان، «مبارک» شود، تا «برکت»، در زندگى مان افزون گردد. تا «وجود»مان، در هاله اى از برکت و خیر مداوم و ثابت، اصالت یافته و از پوچى و هدر رفتن نیروها و هرز رفتن استعدادها و بیمورد بکار گرفته شدن توان ها، مصون بمانیم و وجودهاى مبارکى باشیم.[5]

نزول برکات الهى در سایه ایمان و تقواست و اگر امّت ها مؤمن و خدا ترس باشند، به فرموده قرآن برکات الهى از آسمان و زمین بر آنان مى بارد:

« وَ لَوْ اَنّ أهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوا

لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِن السَّماءِ وَالأرضِ...»[6]

توفیق...باز هم توفیق

این چندمین بارى است که در دعاهاى روزانه این ماه مبارک، از پروردگار خواسته ایم به ما توفیق دهد تا طبق رضاى او عمل کنیم و موجبات خشنودى او را فراهم کنیم. طبیعى است که توفیق براى موجبات مرضات حق، در سایه ایمان و عمل صالح، و عشق به نیکى و علاقه به خوبى به دست مى آید. سررشته توفیق هم در دست خداست.[7]

در صورتى این مهم، براى انسان جور خواهد شد، که انسان، خودش در این خطّ و مسیر حرکت کند، و... محبّت داشته باشد، آرى، «محبّت».

اگر انسان خدا را دوست بدارد، خدا هم او را دوست خواهد داشت، اگر خدا، محبت کند، راه مى نماید، هدایت مى کند، مى نوازد، مى پرورد، توفیق مى دهد، نزدیک مى کند، مى پذیرد... از عشق خدا به بنده، اینها همه سهل است. مهمّ، قرار گرفتن در شعاع آن جاذبه است.

و... از دیگر سو:

اگر بنده، عاشق و دوستدار خدا گردد، طبق گفته اش عمل مى کند، طبق خواسته خدا، زندگى مى کند، گوش به فرمان و مطیع «امر» است،

مى پسندد، آنچه را که خدا بپسندد،

نمى خواهد، آنچه را که «او» نخواهد.

اگر بنده اى خدایى و الهى شد، در خط رضاى حق افتاد، در مسیر مشیّت و علاقه پروردگار قدم نهاد، خداوند هم خودش راهنمایى کرده، راه را نشان مى دهد، چراغ مى زند، علامت مى دهد، قدرت و اراده مى بخشد، توفیق عطا مى کند. «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنا»[8]

پس باید «ابن السبیل» شد و به راه افتاد.

آنگاه... «خود راه، بگویدت که چون باید رفت»!...

فرجام نیک، در بهشت برین

آنگاه، هرکه مورد توجّه و عنایت خدا قرار گرفت، و...

1 ـ درهاى فضل خداوند، به رویش گشوده گشت،

2 ـ برکات الهى بر او نازل شد،

3 ـ به موجبات خرسندى و رضاى خدا موفق گردید،

آن وقت است که:

4 ـ در بهشت برین و نعمت مقیم، جاى مى گیرد.

این مراحل و مقدّمات تا آن مؤخّره و نتیجه، این آغاز تا آن انجام، همه در ارتباط باهمند و ما همه، بنده مضطرّ و گرفتار و نیازمند خداییم.

او را «مى خوانیم». و آرزو داریم که «دعوت مضطرین» را اجابت کند.

و پس از «فضل» و «برکات» و «رضا»، به «جنّت» راهمان دهد، که او برآورنده حاجات است.



[1] ـ تفسیر کشف الأسرار.

[2] ـ بقره، آیه 251.

[3] ـ نحل، آیه 68.

[4] ـ یَبْتَغُونَ فضلاً مِن اللّه و رِضواناً فتح، آیه 29.

[5] ـ همچون عیساى مسیح که مى گفت: «وَجَعَلَنى مُبارَکاً اَینَ ما کُنتُ»

مریم، آیه 31.

[6] ـ اعراف، آیه 96.

[7] ـ وَما توفیقى اِلاّ باللّه هود، آیه 88.

[8] ـ عنکبوت، آیه 69.

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی

۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
أَللّـهُمَّ اجْعَلْ لى فیهِ اِلى مَرْضاتِکَ دَلیلاً وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّیْطانِ فیهِ عَلَىَّ سَبیلاً وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لى مَنْزِلاً وَ مَقیلاً یا قاضِىَ حَوآئِجِ الطّالِبینَ.
«خدایا در این روز برایم، راهنمایى به سوى رضا و خشنودیت قرار ده، و شیطان را بر من مسلّط نکن و برایش راهى بر من قرار مده، و بهشت را منزل و جایگاهم قرار بده، اى برآورنده حاجتهاى جویندگان».
شرح دعا

راهنمایان ...


بنماى رهى، که ره نماینده، تویى

بگشاى درى، که در گشاینده، تویى

زنگار غمان گرفت دل، در بر من

بزداى، که غم زدل زداینده تویى

* * *

اگر خداوند، «چگونه بودن» خاصى را از ما خواسته است، «راه» رسیدن به آن را هم، او خود بیان کرده است و براى رسیدن به آن هدف که رضایتش را جلب کند، «دلیل» و «راهنما» قرار داده است.

«حجّت»، دلیل و راهنماى خدا براى رسیدن به سرمنزل مقصود است.

حجّت هاى نهان و آشکار، حجج ظاهره و حجج باطنه...

عقل و خردى قرار داده، که نیک و بد را بشناسیم (پیامبر درونى). و انبیایى فرستاده، که فراتر از اندیشه هاى بشرى، راهنمایى مى کنند، و جز راههاى زمینى، بشر را به راههاى آسمانى و مسالک رشد والا، رهنمون مى شوند.

اولیاى خدا، جایى که پاى خِرد، در گل بماند، دست عقل را گرفته و به «راه» مى آورند.

قرآن، راهنماى دیگرى است از سوى کردگار، که انسان را به بالا مى برد.

امامان، راهنمایان دیگرى اند در کنار کتاب خدا، که مفسّر قرآن و مبیّن احکام و هادى سبیل و بهترین دلیل اند.

پس باید از خدا در پیمودن این راه، راهنما خواست، وگرنه زمینه گم کردن راه فراوان است.

طىّ این مرحله، بى همرهى خضر مکن

ظلمات است، بترس از خطر گمراهى!

در زیارت جامعه، ائمّه شیعه را بعنوانِ: «پیشوایان هدایت» و «مشعل هاى تاریکیها» و «نشان هاى تقوا» و «حجت هاى خدا» مى شناسیم.

در حدیث معروف پیامبر، سالار شهیدان حسین بن على علیه السلامبعنوان «چراغ هدایت» و «کشتى نجات» معرفى شده است: «اِنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدى وَ سَفینَةُ النَّجاة».

و در سخن مشهور پیامبر، ـ حدیث ثقلین ـ امّت اسلام، به پیروى از دو وزنه سنگین، که دو شادوش هم و در کنارهمند، سفارش شده، یعنى «قرآن» و «عترت» و پیامبر فرموده است اگر به این دو چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد: «اِنْ تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا اَبَداً».

پس راهنما خواستن از خدا، در خدمت و طاعتِ قرآن و اهل بیت بودن را مى طلبد، و مطیع عقل و دین و اندیشه و ایمان بودن را درپى دارد و خدا از طریق اینان، و گاهى هم با دستى از لطف و هدایتى از غیب، راه مى نماید و به سوى مرضاتش هدایت مى کند.

ولایت شیطان

خواسته دوم امروز، نیفتادن در دام شیطان است.

شیطان، با افسونهایش، با تزویرها و دروغهایش، با وسوسه ها و اغواهایش، با فریبها و تزیینهایش، سعى در گمراه ساختن انسان دارد.[1]

سوگندى است که در آغاز خورده، و قسم یاد کرده که تمامى بندگان را گمراه کند، ـ مگر مخلصین را ـ [2]

چرا که مخلصین، در سایه ولایت خدا و سلطه پروردگارند و شیطان را براى نفوذ در دل و دین آنان، راهى نیست.

آن کس که در ذهن و زندگى، در اندیشه و عمل، در گرایشها و تمایلات، در جهت گیریها و پیروى از خطوط در مسیرى حرکت مى کند که شیطان مى خواهد، او تحت ولایت شیطان قرار گرفته است. در تور و شبکه اى نامرئى گرفتار شده است که سرنخ دست ابلیس وسوسه گر است و به هرجا که بخواهد مى کشد.

دام هاى شیطان، رنگارنگ و شبکه هاى صید ابلیس، گوناگون است، مخفى، فریبنده، اغواگر و مزوّرانه است.

باید راه نفوذ شیطان را به «دل» بست.

خواهى نخورى زتیم ابلیس شکست

باید به دفاع از دل و دیده نشست

اگر شیطان در دل نفوذ نکند، در زندگى هم وارد نمى شود. چرا که «قلب» دریچه نفوذ است.

هم «جنود الهى» و هم «جنود ابلیسى» از طریق دل وارد مى شوند.

گوش دل، یا شنواى سروش ربّانى است، یا پذیراى وسوسه هاى شیطانى.

پس باید دربان قلب بود... و از ورود بیگانه جلوگیرى کرد.[3]

منزلگاه جاودانِ بهشت

در دعاى امروز هم، خواسته نهایى مان، بهشت است.

در عالم واقع هم، بهشت، آخرین منزل و قرارگاه است.

جایى است براى اقامت و ماندن، نه عبورى و موقّتى.

بهشت، «دارالقرار» است، خانه «عَدن» و قرارگاه ابدى است.

راهنمایان الهى، ما را به رضاى حق، مى کشند. رضاى حق، ما را از چنگ شیطان نجات مى دهد و عمل بر طبق رضاى خدا و دورى از نفوذ شیطان، «بهشت 
برین» را در پى دارد.

پس باید از خدایى که برآورنده «حاجات الطالبین» است درخواست کرد تا ما را به این فرجام نیک برساند. باید خواست...تا رسید.

تا نگرید طفل، کى نوشد لبن

تا نبارد ابر، کى خندد چمن



[1] ـ ویُرید الشیطانُ اَن یُضِلّهم ضلالاً بغیداً نساء، آیه 60 نیز: انعام 43، اعراف 20 و 27، انفال 48، اسراء 64، فرقان 29، غل 24 و... دهها آیه دیگر.

[2] ـ ص، آیه 83.

[3] ـ نشناخته را محرم هر راز مکن قفل دل خود بر همه کس باز مکندر قلّک دل براى آینده خویش جز عشق خدا و دین پس انداز مکن برگ و بار، محدثى، ص 300

منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



استخدام - استخدام